مدل پایههای ساختمان مدیریت دانش (Builing Stones Of Knowledge Management)
این مدل توسط پروبست (1997) به نام مدل پایههای (سنگ بنای) ساختمان مدیریت دانش نامگذاری شده است. باتوجه به جنبه کاربردیتر این مدل، به عنوان مدل نسبتاً کاملی که نکات مثبت همه مدلها را تقریباً دربر میگیرد، مورد توجه بیشتر قرار گرفت. طراحان مدل یاد شده، مدیریت دانش را به صورت سیکل دینامیکی میبینند که در چرخش دائم است. مراحل این مدل، شامل هشت جزء از دو سیکل درونی و بیرونی است.
- سیکل درونی: به وسیله بلوکهای کشف (شناسایی)، کسب، توسعه، تسهیم، نگهداری و استفاده (بهرهبرداری) از دانش، ساخته میشود.
- سیکل بیرونی: شامل بلوکهای اهداف دانش و ارزیابی آن است که سیکل مدیریت دانش را مشخص مینماید.
در راستای تکمیل این دو سیکل، بازخور از تمامی فرایندهای میبایست کچمورد توجه قرار گیرد. شکل زیر اجزای مدل مذکور را نمایش میدهد.
نحوه عملکرد پایههای این مدل به شرح زیر است:
الف) تعیین اهداف دانش: اهداف مدیریت دانش، باید از اهداف اصلی سازمان نشأت گرفته و در دو سطح استراتژیک و عملیاتی مشخص شوند.
الف – 1) سطح استراتژیک؛ تبدیل و نگهداری سازمان برمبنای مدیریت دانش و همچنین ایجاد فرهنگ و سیاستهای لازم در این زمینه انجام میشود.
الف – 2) سطح عملیاتی؛ که در این سطح باتوجه به اهداف باید نحوه شناسایی، استفاده، توزیع، کاربرد و نگهداری دانش، مشخص و برنامههای لازم برای دستیابی به آنها در زمان معین، طراحی شود و به مرحله اجرا درآید.
ب) شناسایی دانش: با طرح این پرسش که «آیا میدانیم چه میدانیم؟» باید انجام این وظیفه مدیریت دانش؛ یعنی مرحله کشف دانش را آغاز کرد. بسیاری از سازمانها به خاطر ناآشنا بودن با دانش خود در تصمیمگیریها و هدفگذاریهایشان دچار مشکل میشوند، البته ناگفته نماند که شناسایی منابع دانش درون و بیرون سازمان، به همراه هم انجام میشود.
ت) کسب دانش: در این مرحله، دانش میبایست از بازار داخلی و خارجی نظیر دانش مربوط به مشتری، تولید، همکاران، رقبا و از منابع شناسایی شده در مرحله کشف، کسب گردیده و نیز مشخص شود چه قابلیتهایی را میتوان از خارج خریداری یا تهیه کرد و مورد استفاده قرار داد.
ث) توسعه دانش: باتوجه به پایههای موجود، باید دانش سازمان را گسترش داد، البته این امر، شامل توسعه قابلیت، محصول، ایدههای جدید، فرآیندها و .... و مسائلی از این دست میشود.
ج) تسهیم دانش: مسائلی همچون چگونگی به اشتراک گذاری دانش موجود و انتقال آن به محل مناسب و موردنیاز و چگونگی انتقال دانش از سطح فردی به سطح دانش گروهی و سرانجام سطح دانش سازمانی، ازجمله مواردی است که در دستور کار این بخش مدیریت دانش قرار میگیرد.
ح) نگهداری دانش: ذخیره و نگهداری و روزآمد کردن دانش به این بخش مربوط میشود. این روش، از نابودی دانش جلوگیری کرده و به آن اجازه اینکه مورد استفاده قرار گیرد را میدهد که البته در این راستا باید سازوکارهای مناسبی برای به روز کردن سیستم ایجاد شود.
خ) استفاده از دانش: اطمینان به استفاده مفید از دانش در سازمان، مربوط به این قسمت است. در این بخش، موانعی بر سر راه استفاده مفید از دانش جدید است که باید شناسایی و رفع شوند تا از آن بتوان، به طور عملی در ارائه خدمات و محصولات (دانش) استفاده کرد.
د) ارزیابی دانش: نحوه رسیدن به اهداف معین و استفاده از نتایج ان به عنوان بازخورد، برای تعیین یا اصلاح هدف، به این بخش مربوط است. با نگاه به نتایج بعضاً کیفی این فرآیند، ضروری است، آنها را باتوجه به نتایج کمی و هزینههای انجام شده در این زمینه، مورد ارزیابی قرار داد.
این موارد منطبق با مقاله ای است که آرتور (Arthur D. Little) در سال 1998 منتشر نموده است. دوستان گرامی توجه داشته باشند که در بسیاری از منابع نام هایی نظیر رامهاردت در کنار پروبست به عنوان مبدعان این مدل استقاده می شود که طبق بررسی بنده از منابع اصلی، چنین موردی سندیت ندارد. همچنین در بسیاری از کتب یا مقالات داخلی، این مدل را به سال 2002 میلادی ارجاع می دهند که همانطور که ذکر شد مدل در سال 1997 منتشر شده است.
مدل مذکور، منبع و متدولوژی اصلی بسیاری از پروژه های پیاده سازی مدیریت دانش در سازمان های مختلف ایرانی بوده و در واقع فرایندهای طراحی شده برای بسیاری از سازمان ها طی ده سال گذشته که می توان گفت از سن مدیریت دانش در ایران می گذرد، منطبق با شش فرایند سیکل درونی است. اینکه چقدر سیکل بیرونی این مدل مورد توجه قرار گرفته و مساله بازخور نیز اهمیت داشته، جای سوال خواهد بود. همچنین به نظر من تمامی تمرکز یا انرژی مشاوران و متولیان سازمانی روی چهار فرایند اصلی، به خصوص شناسایی و نگهداری (تا حدودی تسهیم) قرار گرفته و استفاده از دانش استخراج شده و منتشر شده در سازمان در کنار ارزیابی آنچه اتفاق افتاده، کمتر زیر ذره بین قرار گرفته است.